کد مطلب:225643 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:193

ظاهر شدن باغ انگور در بیابان
جناب عمار بن زید روایت می كند: در خدمت حضرت رضا علیه السلام به مكه مشرف می شدیم. در بین راه كه از بیابان های خشك و سوزان می گذشتیم، غلامم بیمار شد، و از من انگور طلب كرد. به او گفتم: «در این بیابان خشك و بی آب، من از كجا انگور بیاورم؟» در همین هنگام دیدم امام رضا علیه السلام را پیش من فرستاد. او گفت: «امام علیه السلام می فرماید،



[ صفحه 73]



غلامت آرزوی انگور كرده است. به مقابل خود نگاه كن!» چون نگاه كردم، ناگهان باغی را در كمال خرمی و طراوت دیدم، كه در آن انواع درختان انگور و انار بود. در حالی كه شگفت زده و متعجب بودم، برخاستم و به داخل آن باغ رفتم. انگور و انار بسیار چیدم، و نزد غلامم آوردم؛ مقداری هم جهت توشه ی راه برگرفتم.

چون حج تمام شد و به بغداد بازگشتم، این حكایت را برای لیث بن سعد الجوهری بیان كردم. او خدمت امام رضا علیه السلام رسید، و آنچه از من شنیده بود، برای آن حضرت نقل كرد. آن امام همام علیه السلام خطاب به وی فرمودند: «آن باغ از شما دور نیست؛ نگاه كنید!» چون آنها نگاه كردند، باغی همانند باغ های بهشت غیر سرشت، در كنار خود مشاهده نمودند؛ باغی كه در نهایت طراوت و سرسبزی و خرمی بود، و در آن انواع میوه هایی وجود داشت، كه هرگز مثل آن را ندیده بودند، و بعد از آن هم در جایی ندیدند. همگی در حالی كه شگفت زده شده بودند، یكصدا گفتند: «شهادت می دهیم كه، تو فرزند رسول خدایی؛ و بهترین خلق خدا بعد از جد و پدر بزرگوارت می باشی!» [1] .

«صلی الله علیك یا امین الله»



زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق

زمین ز یمن تو، محصور هفت كاخ مطبق



تویی كه خاك تو با آب كوثر است مخمر

تویی كه فیض تو با فر سرمد است ملفق




[1] تحفة المجالس، انتشارات جاويدان، س 237.